هيرادهيراد، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

هيراد كوچولو فرشته اسموني

تولد هيراد كوچولو

هيراد فرشته كوچولو ما در روز سه شنبه ٩٢/٦/٥ در ساعت ٩:٣٨ صبح در بيمارستان صارم از دنياي فرشتگان به جمع ما پيوست و زندگي من و بابايي را سرشار ار عشق و محبت كرد. من و بابا فرشاد خيلي هيجان زده هستيم..سعي ميكنم از كارها و خاطرات هيراد عزيزتر از جونم اينجا بنويسم تا وقتي بزرگ شد خاطرات كودكيشو بخونه ... امروز هيراد كوچولو ١٤روزه شده ..پسرم خيلي هوشياره..همه ميگن نوزاد از هفته پنجم لبخند ميزنه ولي هيراد چند روز بعد از تولدش لبخند ميزنه و حسابي دلبري ميكنه .. شبها حسابي به مامانش بيخوابي ميده البته گريه نميكنه فقط هر دو ساعت شير ميخواد و هر شير خوردنش يك ساعت طول ميكشه... فقط دو شب اول تولدش كلي گريه و زاري راه انداخت .. تو بيمارستان ازش ازمايش زر...
11 آبان 1392

★♡★

اخیش به خیر گذشت ..واکسن هیرادم را زدیم ...طفلکم اون لحظه خیلی درد کشید ....دل من و باباش اتیش گرفته بود وقتی سوزن را زد روی رون کوچولوش...اونم دو تا ..روی هر دو پاش ...کلی کمپرس سرد و بعد از چند ساعت کمپرس گرم وهر چهار ساعت قطره استامینوفن باعث شد دیگه درد نکشه هر چند که دو روزی بی حال بود...ولی خدا را شکر الان خوب و سرحاله...الان که دارم مینویسم خوابیده...تازگیها به تلویزیون خیلی علاقه نشون میده ..نمیدونم خوبه یا بده....همش چشمش به تلویزیونه و کلی به هیجان میاد و حسابی سر وصدا از خودش در میاره مخصوصا اگر فیلمش پر سر و صدا باشه ...پسرم از همین الان فیلم اکشن دوست داره...     ...
11 آبان 1392

واکسیناسیون 2 ماهگی

امروز هیراد دو ماهه شد...فردا قراره ببریمش واکسنهای دو ماهگی را بزنه میگن هم درد داره وهم بچه تب میکنه ...خیلی نگرانم ...خدا کنه پسرم خیلی اذیت نشه...  
5 آبان 1392

اتلیه عکاسی

دیروز از اتلیه زویا تو گلشهر کرج برای هیراد کوچولو وقت عکاسی گرفته بودم اخه برای پاسپورت گل پسرم عکس پرسنلی خواسته بودن ..کارهای اتلیه زویا را تو نت دیدم خوشم اومد ..صبح ساعت یازده وقت داشتیم راس ساعت اونجا بودیم ..برای هیراد همه چیز عجیب بود نگاهش هم توش تعجب داشت و هم ترس...خیلی خسته شد ..تا ساعت دو و نیم عکاسی طول کشید قرار شد بریم نهار بخریم و دوباره برای انتخاب عکس ساعت پنج اونجا باشیم ..با پدرجون هیراد کوچولو تماس گرفتیم و به اتفاق رفتیم رستوران شاندیز تو مهرشهر...ساعت پنج برای انتخاب عکس ها رفتیم تا انتخاب کنیم و عکس پرسنلی پسر کوچولوم را چاپ کنن تا ساعت هفت طول کشید بعدش هم تا برسیم خونه کلی تو ترافیک موندیم وحدود  ساعت نه شب رس...
5 آبان 1392

مدارک پاسپورت

امروز صبح بابا فرشاد رفت مدارک پاسپورت هیراد کوچولو را تحویل بده جالب بود گفته بودن باید خود بچه هم باشه ...منم که دیشب طبق معمول هر شب فقط چند ساعت خوابیده بودم خواب الود بلند شدم حاضر شدم و باتفاق رفتیم ..از پسرم اثر انگشت هم گرفتن البته از پاش.. ...
4 آبان 1392